آیا اصلاحات همان لیبرالیسم بود؟
پروندهای به مناسبت پانزده سالگی دوم خرداد 1376

هر چند كه محمد خاتمی لیبرالیسم را با اسلام ناسازگار میدانست، ولی عموم مخالفان و طرفدارانش، پروژه اصلاحی وی را پروژهای معطوف به لیبرالیزه كردن جامعه ایران میدانستند. محافظهكاران خاتمی را لیبرالی در لباس روحانیت میدیدند و اصلاحطلبان نیز تحقق آزادیهای لیبرالی را از او انتظار داشتند. تا پایان دوران اصلاحات، كسی از معمای نفی لیبرالیسم توسط خاتمی سر در نیاورد و درنیافت كه اگر لیبرالیسم با دینداری ناسازگار است، پس چرا شعارهای سیاسی خاتمی همه رنگ و رو و عطر و بوی لیبرالیستی دارند؟ لیبرالیسم بر توزیع قدرت و ثروت و معرفت، تساهل و تسامح عقیدتی، تضارب آراء، برابری حقوقی شهروندان، حقوق طبیعی بشر و پلورالیسم سیاسی و دینی انگشت تاكید مینهد و این همه در گفتار و كردار خاتمی و یارانش كاملا مشهود بود.
این سخن آرمین، گنجی را به تذكار واداشت كه كالاهای مطلوب اصلاحطلبان، تماما در بازار لیبرالیسم یافت میشوند و حال كه چنین است، پس چرا به صراحت و راحت خود را مشتری این بازار ندانیم؟ آیا اصلاحطلبان تقیه میكردند زمانی كه خرج خود را از لیبرالها جدا میكردند یا اینكه سر دیگری در كار بود كه اصلاحطلبان جام لیبرالیسم را برگرفته و نام آن را فرونهاده بودند؟ اگر مبنای بیمهری اصلاحطلبان با لفظ لیبرالیسم را صرفا در پرواپیشگی سیاسی آنها جستجو كنیم، همه چیز بازمی گردد به ادبیات سیاسی جامعه ایران. كوشش 40 ساله حزب توده برای بدنام كردن لیبرالیسم در ایران، بدون تردید نقشی اساسی در این میان دارد. در ادبیات حزب توده، لیبرال بودن و مزدوری امپریالیسم با یكدیگر مترادف بودند. پس از انقلاب نیز لیبرالیسم در نوشتهها و گفتههای انقلابیون مسلمان جامعه ایران، معنایی بیش از نوكری آمریكا و مزدوری امپریالیسم و مستضعفستیزی و نفسپرستی نداشت.
از بخت بد، بخش عمدهای از كسانی كه در دهه 60 در تنور چنین ادبیاتی میدمیدند، چپگرایان مسلمانی بودند كه در دهه 70 اصلاحطلب شده بودند و بدیهی بود كه نمیتوانستند همان نام و عنوانی را بر خود نهند كه سالها به مثابه دشنام و ناسزا به كارش بسته بودند. اما این تنها یك بخش ماجرا بود. اصل قصه را باید در بلاتكلیفی اصلاحطلبان در قبال لیبرالیسم بازجست. مثلا در آغازین سال دهه 70، عبدالكریم سروش در حالی كه از یكسو میگفت: «اجزاء لیبرالیسم متمم یكدیگرند و بودن بعضی و نبودن بعضی دیگر، حكومت و جامعه شتر گاو پلنگی بهوجود خواهد آورد» از سوی دیگر تاكید میكرد: «زیر بار هیچ ولایتی نرفتن» جزو ذاتیات و عناصر گوهری لیبرالیسم است، و باز در مقام تعیین نحوه تحقق لیبرالیسم در جامعه دینی، فتوا به برگرفتن پارهای از اجزاء لیبرالیسم و فرونهادن پارهای از اجزاء دیگر آن میداد و میگفت: «اگر كسی اصل ولایت دین را مورد سوال قرار دهد، به عمیقترین عرصههای لیبرالیسم پا نهاده است اما... لیبرالیزهكردن اقتصاد و حكومت... امری است كه در داخل جامعه دینی هم قابل طرح و بحث است.»
هر چند كه سروش با گذشت زمان لیبرالتر شد و در اواخر دهه 70، در بحث از نسبت دین و لیبرالیسم، با اشاره به روح پرسشگر و تجربهاندوز جامعه لیبرال، جوامع لیبرال را خردورزتر از جوامع دینی دانست (اخلاق خدایان، ص 106)، ولی باز هم – به درستی – بر این نكته تاكید میكرد كه جامعه دینی هر صورتی از لیبرالیسم را نمیتواند پذیرا باشد. آبشخور بلاتكلیفی اصلاحطلبان در قبال لیبرالیسم نیز از همین دغدغه نشأت میگرفت كه بالاخره جامعه دینی ایران كه در حال عبور از درشتراه اصلاحات لیبرال است، كدام صورت از لیبرالیسم را باید برگزیند و بپذیرد. علاوه بر این، اصلاحطلبان هر چند كه در پی لیبرالیزهكردن جامعه ایران بودند ولی از لیبرالیزهشدن تام و تمام مناسبات و فضای اجتماعی ایران نیز بیمناك بودند. آنها این دغدغه را داشتند كه اگر لیبرالیسم به تمامی از در درآید، تحقق آزادیهای لیبرال در جامعه ایران، پس از دو دهه حكومت دینی، فضای اجتماعی را به سمت بیپروایی اخلاقی و فضای سیاسی را به سمت تفوق و تحقق لائیسیته سوق دهد. به بیان دیگر، آنها نگران بودند كه با هدف برپایی دموكراسی دینی، اصلاحاتی لیبرال را در جامعه ایران پیاده كنند ولی منزلگاه نهایی این اصلاحات نه دموكراسی دینی كه دموكراسی لائیك باشد.
هم از این رو آنان محافظهكارانه از گشتن به گرد لیبرالیسم اخلاقی پرهیز داشتند و تئوریزهكردن آن را زمینهساز دینزدایی از رفتار شهروندان جامعه دینی ایران میدانستند. پس گزافه نیست اگر بگوییم لیبرالیسم اصلاحطلبان، لیبرالیسمی ناتمام بود. آنها بر آن بودند كه پارهای از مناسبات جامعه ایران را لیبرال كنند اما نمیخواستند جامعهای دینی را به جامعهای لیبرال بدل كنند. چنانكه خود سروش نیز میگفت: «لیبرالیزهكردن اقتصاد و حكومت... در داخل جامعه دینی هم قابل طرح و بحث است و ربطی به لیبرالیسم به مفهوم كامل فلسفی آن... ندارد.» بلاتكلیفی اصلاحطلبان در قبال لیبرالیسم تا به حدی بود كه حسین مرعشی كارگزاران سازندگی را یك حزب لیبرال دموكرات مسلمان توصیف میكرد و خاتمی اما همان زمان لیبرالها را اصلیترین مانع اصلاحات میخواند. از نظر خاتمی، اصلاحطلبان «لیبرال واقعی» نبودند.
او به تصریح میگفت: «مبانی فلسفی اسلام با لیبرالیسم متفاوت است. چگونه یك مسلمان واقعی میتواند لیبرال واقعی باشد؟» توضیح خاتمی درباره شعارهای لیبرالش چنین بود: «آزادی یعنی حق تعیین سرنوشت توسط انسان و ابتناء قدرت بر خواست آزاد مردم و احترام به آزادی اندیشه و بیان و نظایر آن اموری است كه به عنوان مسلمان افتخار میكنیم كه به آن پایبندیم...من آن اسلام را قبول دارم. اگر این لیبرالیسم است خیلی خوب است... در اصلاحات تاكید بر آزادیهای اساسی در جامعه و حمایت از آن، دفاع از حق حاكمیت مردم بر سرنوشت خود یك اصل اساسی است و متهم كردن كسانی كه دم از آزادی و دفاع از حقوق مردم میزنند به لیبرال و لیبرالیسم یك انحراف بزرگ است.» خاتمی همچنین مفتخر بود كه «بیشترین و علمیترین نقدها پیرامون مبانی فلسفی لیبرالیسم از طرف بسیاری از اصلاحطلبان از جمله خود من صورت گرفته است.» بدین ترتیب اصلاحطلبان هر چند كه در طول دوران اصلاحات نتوانستند نسبت خود را با لیبرالیسم دریابند و به قول یك جامعهشناس سیاسی دچار سرگشتگی میان ارزشهای مدرن و سنتی بودند، ولی اكنون به اندازه كافی فرصت دارند كه این نسبت را لااقل برای خود روشن كنند تا اگر باری دیگر گذارشان به حوزه قدرت افتاد، دقیقا بدانند كه از لیبرالیسم چه میخواهند و در آن چه میجویند و آن را تا كجا میپذیرند و در كجا كنار مینهند.